وقتی دستم و ، قلبم و ،من و رها کنی،حتی ثانیه ای...من همچون این تصویر دیگر نخواهم بود،دیگر در این دنیا نخواهم بود...
حرفات شکست من و ،خیلی شکست ،
لعنتی ببین این همه حسی و که فقط تو باعث اونی
بالم شکست.....پرواز بی پرواز.....با بال شکسته چه کنم
با قلبی که دیروز واسه اولین بار کند زدن و ایستادن شو حس کردم چه کنم....
من می دونم مردن من دور نیست.....نمی دونم وقتی مردن من و دیدی می خوای باور کنی حسی که بود و هست و.....؟
خسلس زود دیر میشه....خیلی.....
M.MLOVER
وقتی تو اوج ناباوری همراه من شدی تو این سفر،دیگه نمی دونستم چطور و با چه زبونی از خدای خودم تشکر کنم.
سه روز استثایی که واقعا در کنارت خوب و رویای بود.
وقتی دنیا واسم سبز و قرمز و آبی و نارنجی و تمام رنگ های شاد شده بود.وقتی بال در آورده بودم و بجای راه رفتن پرواز می کردم.....
دیدن خنده هات،شادیت و شور و اشتیاقت.دیدن سبک بال بودن هر دومون....
وقتی حتی نمی شه این روز ها رو وصف کرد....کامل میشه فهمید چه حالی هستم.بودم و هر بار با یاداوریش چه حالی خواهم بود دیگه گفتن نداره...
قلبم و با تمام وجودم تقدیمت کردم.قلبی که حالا و 4 ساله داره با وجود تو میزنه...
قلبی که دیگه با بودنت،نزدیک بودنت، طپش های تندی داره و با دوریت طپش کند و با نبودنت بی شک از کار می ایسته....
دوستت دارم...
به من بیشتر اعتماد کن،تنهام نذار.
قلب من دست تو ،مراقبش باش اگه زنده بودنش واست مهمه
M.MLOVER